گزیده اشعار / اشعار عارفانه / اشعار عاشقانه

هرچیزی را زکاتی است
و زکاتِ عقل
اندوهِ طویل است!

عطار

_{(وبلاگ اشعار tab)}

نقلست که شیخ ابوالحسن خرقانی شبی نماز همی کرد آوازی شنود که هان بوالحسنو خواهی که آنچه از تو می‌دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟
شیخ گفت: ای بار خدایا خواهی تا آنچه از رحمت تو می‌دانم و از کرم تو می‌بینم با خلق بگویم تا دیگر هیچ کس سجودت نکند؟
آواز آمد نه از تو نه از من.

عطار
تذكرة الأولياء

نقلست که روزی شیخ ابوسعيد ابوالخير مَستی را دید افتاده، گفت: دست به من ده، گفت: ای شیخ برو که دستگیری کار تو نیست، دستگیر بیچارگان خداست.

عطار
تذکره الاولیا