آمد بهار مهربان سرسبز و خوش دامن کشان
نک نوبهار آمد کز او سرسبز گردد عالمیچون یار من شیرین دمی چون لعل او حلواگریهر دم به من گوید رخش داری چو من زیبارخیهر دم بدو گوید دلم داری چو بنده چاکریآمد بهار ای دوست...
اشعار حافظ,اشعار سعدی,اشعار نظامی,اشعار مولوی,شعر غزل,غزلیات
نک نوبهار آمد کز او سرسبز گردد عالمیچون یار من شیرین دمی چون لعل او حلواگریهر دم به من گوید رخش داری چو من زیبارخیهر دم بدو گوید دلم داری چو بنده چاکریآمد بهار ای دوست...
خداوندگارا نظر کن به جود که جرم آمد از بندگان در وجود گناه آید از بنده خاکسار به امید عفو خداوندگار کریما به رزق تو پرورده ایم به انعام و لطف تو خو کرده ایم گدا چون ...
بد اندر حق مردم نیک و بد مگوی ای جوانمرد صاحبت خرد که بد مرد را خصم خود میکنی وگر نیکمردست بد میکنی تو را هر که گوید فلان کس بدست چنان دان که ...
عزیزی در اقصای تبریز بود که همواره بیدار و شب خیز بود شبی دید جایی که دزدی کمند بپیچید و بر طرف بامی فگند کسان را خبر کرد و آشوب خاست ز هر جانبی مر...
شنیدم که لقمان سیهفام بود نه تنپرور و نازک اندام بود یکی بندهٔ خویش پنداشتش زبون دید و در کار گل داشتش جفا دید و با جور و قهرش بساخت به سال...
کسی گفت پروانه را که ای حقیر برو دوستی در خور خویش گیر رهی رو که بینی طریق رجا تو و مهر شمع از کجا تا کجا تو را کس نگوید نکو میکنی که جان در سر کار او میکنی نگه کن که پ...