سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوختآتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوختتنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداختجانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوختسوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل ...
اشعار حافظ,اشعار سعدی,اشعار نظامی,اشعار مولوی,شعر غزل,غزلیات
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوختآتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوختتنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداختجانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوختسوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل ...
جانِ منجان من میرقصد از شادی، مگر یار آمدهست میجهد چشمم همانا وقت دیدار آمدهست جان بیمارم به استقبال آمد، تا به لب قوتی از نو مگر، در جان بیمار آمدهست میرود...
نگارا مردگان از جان چه دانندکلاغان قدر تابستان چه دانندبر بیگانگان تا چند باشیبیا جان قدر تو ایشان چه دانندبپوشان قد خوبت را از ایشانکه کوران سرو در بستان چه دانندخر...
ابوسعید ابوالخیر - رباعیاتباز آ باز آ هر آنچه هستی باز آگر کافر و گبر و بتپرستی باز آاین درگه ما درگه نومیدی نیستصد بار اگر توبه شکستی باز آوصل تو کجا و من مهجور کجاد...
من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرمطاقت نمیدارم ولی افتان و خیزان میبرماز دست او جان میبرم، تا افکنم در پای اوتا تو نپنداری که من، از دست او جان میبرمتا سر برآورد از...
مستان سلامت میکنند رو آن ربابی را بگو مستان سلامت میکنندوان مرغ آبی را بگو مستان سلامت میکنندوان میر ساقی را بگو مستان سلامت میکنندوان عمر باقی را بگو مس...
مرا تا جان بود جانان تو باشیز جان خوشتر چه باشد؟آن تو باشیدلِ دل هم تو بودی تا به امروزوزین پس نیز جانِ جان تو باشیخاقانى
گفتم به وصل جانان آیا شــود رسیدنگفتا به جستجویش باید به سر دویدنگفتم چگونه با او در خلـوتی نشستنگفتا که دست الفت باید زخود کشیدن گفتم چگونه چیدن گل را زباغ حسنشگفتـ...
عاشق نشدی زاهد، دیوانه چه می دانی؟در شعله نرقصیدی، پروانه چه می دانی؟لبریز می غمها، شد ساغر جان منخندیدی و بگذشتی، پیمانه چه می دانی؟یک سلسله دیوانه، افسون نگاه اوا...