سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوختآتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوختتنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداختجانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوختسوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل ...
اشعار حافظ,اشعار سعدی,اشعار نظامی,اشعار مولوی,شعر غزل,غزلیات
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوختآتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوختتنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداختجانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوختسوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل ...
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگیگذری کن: که خیالی شدم از تنهاییگفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تومن به ...
کاش میشد به هیچچیز فکر نکرد، فکر کردن آدم را نگران میکند.کاش میشد کسی را دوست نداشت، دوست داشتن آدم را ضعیف میکند.کاش میشد دلتنگ کسی نبود، دلتنگی حواس آدم را...
آن دم که دل کند سوی دلبر اشارتیزان سر رسد به بیسر و باسر اشارتیزان رنگ اشارتی که به روز الست بودکآمد به جان مؤمن و کافر اشارتیزیرا که قهر و لطف کز آن بحر دررسیدبر سنگ ...
ای کبوتر از آشیان کرانه کردیبی سبب چرا ترک آشیانه کردییادی از رفیقان آشنا نکردیزین مکان که با عاشقان درآن چمیدیاز آن چه دیدیناگهان چرا سوی دیگران پریدیترک یار نالان ...
چند گریزی ای قَمَر، هر طرفی ز کویِ من؟صیدِ توایم و مُلْکِ تو، گر صَنَمیم و گر شَمَنهر نفَس از کرانهیی، یاد کنی بهانهییهر نفَسی بُرون کَشی از عَدَمی هزار فَنگر چه کثیف...
دلا خموشی چرا ؟گریه را به مستی بهانه کردمشکوِهها ز دست زمانه کردمآستین چو از دیده برگرفتمسیل خون به دامان روانه کردمناله دروغین اثر نداردشام ما چو از پی سحر نداردم...
سیاهی دو چشمانت مرا کشتدرازی دو زلفانت مرا کشتبه قتلم حاجت تیر و کمان نیستخم ابرو و مژگانت مرا کشتعزیزا کاسهٔ چشمم سرایتمیان هردو چشمم جای پایتاز آن ترسم که غافل پا ن...
خرامان می روی در دل چراغ افروز جان و تنزهی چشم و چراغ دل زهی چشمم به تو روشنزهی دریای پرگوهر زهی افلاک پراخترزهی صحرای پرعبهر زهی بستان پرسوسنز تو اجسام را چستی ز تو ا...
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو گر هست بگو نیست بگو راست بگو مولانا
آیینه جز اندیشهی دیدار چه دارد؟گر من به خیالِ تو نباشم به چه کارم؟بیدل دهلوی
چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجیکه سخن نگفته باشی؛ به سخن رسیده باشد… بیدل دهلوی
فردوس دل اسير خيال تو بودن است عيد نگاه چشم برويت گشودن است بیدل
بهار 1396 مبارک باد نشاط اين بهارم بي گل رويت چه كار آيد!؟تو گر آيى،طرب آيد،بهشت آيد،بهار آيد ...
صبا! ای پیک مشتاقان! قدم آهسته نِه سویشکه رنگم میپرد گر میتپد گرد از سرِ کویش.نفس تا میکشم در ناله ی زنجیر میغلتدگرفتارم، نمیدانم چه مضمون است گیسویش!....
خلوت اندیشه حیرتخانهٔ دیدار تستایکلید دل در امید ما بگشا بیابیدل دهلوی
گر شاخه ها دارد تریور سرو دارد سروری ور گل کند صد دلبریای جان !تو چیزِ دیگری ...مولونا
محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی گر همه مژکان گشود آغوش دانستم تویی حرف غیرت راه میزد از هجوم ما و من بر در دل تا نهادم گوش دانستم تویی ...