سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوختآتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوختتنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداختجانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوختسوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل ...
اشعار حافظ,اشعار سعدی,اشعار نظامی,اشعار مولوی,شعر غزل,غزلیات
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوختآتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوختتنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداختجانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوختسوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل ...
من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرمطاقت نمیدارم ولی افتان و خیزان میبرماز دست او جان میبرم، تا افکنم در پای اوتا تو نپنداری که من، از دست او جان میبرمتا سر برآورد از...
مرا تا جان بود جانان تو باشیز جان خوشتر چه باشد؟آن تو باشیدلِ دل هم تو بودی تا به امروزوزین پس نیز جانِ جان تو باشیخاقانى
گفتم به وصل جانان آیا شــود رسیدنگفتا به جستجویش باید به سر دویدنگفتم چگونه با او در خلـوتی نشستنگفتا که دست الفت باید زخود کشیدن گفتم چگونه چیدن گل را زباغ حسنشگفتـ...
عاشق نشدی زاهد، دیوانه چه می دانی؟در شعله نرقصیدی، پروانه چه می دانی؟لبریز می غمها، شد ساغر جان منخندیدی و بگذشتی، پیمانه چه می دانی؟یک سلسله دیوانه، افسون نگاه اوا...