چشمی دارم همه پر از صورت دوست
چشمی دارم همه پر از صورت دوستبا دیده مرا خوشست چون دوست در اوستمولوی
۰
۵۰۶
اشعار حافظ,اشعار سعدی,اشعار نظامی,اشعار مولوی,شعر غزل,غزلیات
چشمی دارم همه پر از صورت دوستبا دیده مرا خوشست چون دوست در اوستمولوی
نفسی وقت بهارم هوس صحرا بودبا رفیقی دو که دایم نتوان تنها بودشکرین پسته دهانی به تفرج بگذشتکه چه گویم نتوان گفت که چون زیبا بوددل سعدی و جهانی به دمی غارت کردهمچو نور...
بهار آمد بیا تا دادِ عمرِ رفته بستانیمبه پای سروِ آزادی سر و دستی برافشانیمبه عهدِ گل زبانِ سوسنِ آزاد بگشاییمکه ما خود درد این خون خوردن خاموش میدانیمنسیمِ عطرِ ...
عشرت بادا صبح تو و شام تو راآغاز تو را خوشی و انجام تو راشبهای تو را باد نشاط شب عیدنوروز ز هم نگسلد ایام تو راوحشی