غمت مباد! که یاد تو با من است هنوز...
شرارهٔ غم عشق، آتش افکن است هنوزبیا که آتشِ مهر تو روشن است هنوز...شکایت از تو ندارم؛ ولی بیا و ببینچه زخم های عمیقی که بر تن است هنوزدرختی ام که بر آن حک شده ست نام کسیغ...
۰
۳۳۳۳
اشعار حافظ,اشعار سعدی,اشعار نظامی,اشعار مولوی,شعر غزل,غزلیات
شرارهٔ غم عشق، آتش افکن است هنوزبیا که آتشِ مهر تو روشن است هنوز...شکایت از تو ندارم؛ ولی بیا و ببینچه زخم های عمیقی که بر تن است هنوزدرختی ام که بر آن حک شده ست نام کسیغ...
مثلِ عکس رخ مهتاب که افتاده در آب،در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاستفاضل نظری
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست که آنچه در سر من نیست بیم رسوایی ست چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست اگر خیال تماشاست در سرت بشت...