دانی از زندگی چه میخواهم؟
دانی از زندگی چه میخواهم؟ من ، تو باشم تو پای تا سر تو! زندگی گر هزار باره بُوَد بار دیگر تو بار دیگر تو ...! فروغ فرخزاد
اشعار حافظ,اشعار سعدی,اشعار نظامی,اشعار مولوی,شعر غزل,غزلیات
دانی از زندگی چه میخواهم؟ من ، تو باشم تو پای تا سر تو! زندگی گر هزار باره بُوَد بار دیگر تو بار دیگر تو ...! فروغ فرخزاد
دوست دارمشمثل دانه ای که نور رامثل مزرعی که باد رامثل زورقی که موج رایا پرنده ای که اوج رادوست دارمش …فروغ فرخزاد
دل را چنان به مهر تو بستم،كه بعد از اينديگر هوای دلبر ديگر نمیكنم.فروغ فرخزاد
از من رمیدهای و من سادهدل هنوزبیمهری و جفای تو باور نمیکنمدل را چنان به مهرِتو بستم که بعد از ایندیگر هوای دلبرِ دیگر نمیکنمفروغ فرخزاد
پاییز ای مسافر خاک آلودهدر دامنت چه چیز نهان داریجز برگهای مرده و خشکیدهدیگر چه ثروتی به جهان داری؟فروغ فرخزاد
کسی میآیدکسی که در دلش با ماستدر نفسش با ماستدر صدایش با ماستکسی که آمدنش رانمی شود گرفتو دستبند زد و به زندان انداخت ...فروغ فرخزاد
چه دنیای عجیبی است،من اصلا کاری به کار هیچ کس ندارم و همین بی آزار بودن من و با خودم بودن باعث می شود که همه درباره ام کنجکاو بشوند.نمی دانم چطور باید با مردم برخورد کر...
می توﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮدمردم ﺷﻬﺮ ﻭﻟﯽ می گوﯾﻨﺪﻋﺸﻖ ﯾﻌنی ﺭﺥ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻧﮕﺎﺭ!ﻋﺸﻖ ﯾﻌنی ﺧﻠﻮتی ﺑﺎ ﯾﮏ ﯾﺎﺭ!ﯾﺎ ﺑﻘﻮﻝ ﺧﻮﺍﺟﻪ،ﻋﺸﻖ ﯾﻌنی ﻟﺤﻈﻪﯼ ﺑﻮﺱ ﻭ ﮐﻨ...
آه … بر دیوار سخت سینه ام گوئی ناشناسی مشت می کوبد «باز کن در … اوست باز کن در … اوست» من به خود آهسته می گویم: باز هم رؤیا آنهم اینسان تیره و درهم بای...