حیرانم امشب
چنان سرمست و حیرانم من امشب
چه خود را هم نمیدانم من امشب
ز ذوق قول مطـــــرب در سماء ام
تو پنداری که رقصانم من امشب
دلا زینسان که میابی خرابم
یقین میدان که زینسانم من امشب
گهی شمع و گهی پروانه ام من
گهی جان گاه جانانم من امشب
گهی با ظلمت کفرم من امروز
گهی با نور ایمانم من امشب
همان آتش که در حلاج افتاد
همان افتاده بر جانم من امشب
زمن چشم ادب امشب مدارید
که بس مجنون و حیرانم من امشب
به نور شمس بر اوج فلکها
به سان مه فروزانم من امشب
...