رحمت مادر اگر چه از خداست
خدمت او هم فریضه است و سزاست
مولوی - مثنوی
آسودگی از محن ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر
رهی معیری
عشق حق پروردهٔ آغوش او
این نوا از زخمهٔ خاموش او
آنکه نازد بر وجودش کائنات
ذکر او فرمود با طیب و صلوة
مسلمی کو را پرستاری شمرد
بهره ئی از حکمت قرآن نبرد
شفقت او شفقت پیغمبر است
سیرت اقوام را صورتگر است
گفت آن مقصود حرف «کن فکان»
زیر پای امهات آمد جنان
ملت از تکریم ارحام است و بس
ورنه کار زندگی خام است و بس
هستی ما محکم از آلام اوست
صبح ما عالم فروز از شام اوست
حافظ رمز اخوت مادران
قوت قرآن و ملت مادران
اقبال لاهوری
دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست
میزاید از تعلق ما هر غمی که هست
صائب تبریزی
بیا ای مادر عشرت به خانه
که جان را فرش مادر میتوان کرد
مولانا-دیوان شمس