بازدید سایت خود را میلیونی کنید

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» حریق خزان بود! - فریدون مشیری

حریق خزان بود! - فریدون مشیری

حریق خزان بود!

همه برگ ها آتش سرخ،

همه شاخه ها شعلهء زرد،

درختان، همه دودِ پیچان

به تاراج باد!

و برگی که می سوخت،

ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما مطلب مرتبط ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما

میریخت،

می مُرد.


من از جنگل شعله ها می گذشتم

غبار غروب

به روی درختان فرو می نشست.

و باد غریب،

عبوس از بر شاخه ها می گذشت،

و سر در پی برگ ها می گذاشت.


حریق خزان بود،

من از جنگل شعله ها می گذشتم

همه هستی ام جنگلی شعله ور بود!

که توفان بی رحم اندوه،

به هر سو که می خواست، می تاخت،

می کوفت، می زد،

به تاراج می برد!

و جانی،

که چون برگ،

می سوخت، می ریخت، می مرد!

و حریق خزان بود!


شب از جنگل شعله ها می گذشت

حریق خزان بود و تاراج باد

من آهسته در دودِ شب رو نهفتم

و در گوشِ "برگی که خاموش می سوخت "گفتم:

مسوز این چنین گرم در خود، مسوز!

مپیچ این چنین تلخ(گرم) بر خود، مپیچ!

که گر دستِ بیداد تقدیر کور،

تو را می دواند به دنبال باد؛

مرا می دواند به دنبال هیچ! 


فریدون مشیری


عکس از گلریز خانعلی زاده - استان گلستان


فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی   |   ساخت وبلاگ   |   روانشناس ایرانی در لندن  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده