مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» مهر گیاه

مهر گیاه

  مهر گیاه

کس نگذشت در دلم، تا تو به خاطر منی

یک نفس از درون من، خیمه به در نمی‌زنی

مهرگیاه عهد من، تازه‌تر است هر زمان

سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس مطلب مرتبط سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس

ور تو درخت دوستی، از بن و بیخ برکنی

کس نستاندم به هیچ، ار تو برانی از دَرم

مُقبِل هر دو عالمم، گر تو قبول می‌کنی

چون تو بدیع صورتی، بی سبب کدورتی

عهد وفای دوستان، حیف بود که بشکنی

صبر، به طاقت آمد از بار کشیدن غمت

چند مقاومت کند، حبه و سنگ صد منی

از همه کس رمیده‌ام، با تو درآرمیده‌ام

جمع نمی‌شود دگر، هر چه تو می‌پراکنی

ای دل اگر فراق او، و آتش اشتیاق او

در تو اثر نمی‌کند، تو نه دلی، که آهنی

هم به در تو آمدم، از تو که خصم و حاکمی

چارۀ پای بستگان، نیست به جز فروتنی

سعدی اگر جزع کنی، ور نکنی چه فایده

سخت کمان چه غم خورد، گر تو ضعیف جوشنی

  دیوان سعدی غزل شماره 606

فرم ارسال نظر



  ساخت وبلاگ   |   تولیدی لباس در اراک   |   قیمت ایمپلنت دندان   |   دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی   |   روانشناس ایرانی در لندن  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


 در 60 ثانیه وبلاگ خودتو بساز !! در 60 ثانیه وبلاگ خودتو بساز !! مشاهده