مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» بهار آمد بیا تا دادِ عمرِ رفته بستانیم

بهار آمد بیا تا دادِ عمرِ رفته بستانیم

بهار آمد بیا تا دادِ عمرِ رفته بستانیم

به پای سروِ آزادی سر و دستی برافشانیم


ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما مطلب مرتبط ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما

به عهدِ گل زبانِ سوسنِ آزاد بگشاییم

که ما خود درد این خون خوردن خاموش می‌دانیم


نسیمِ عطرِ گردان بوی خون عاشقان دارد

بیا تا عطر این گل در مشام جان بگردانیم


شرار ارغوان واخیز خون نازنینان است

سمندر وار جان‌ها بر سر این شعله بنشانیم


جمال سرخ گل در غنچه پنهان است ای بلبل

سرودی خوش بخوان کز مژده‌ی صبحش بخندانیم


گلی کز خنده‌اش گیتی بهشت عدن خواهد شد

ز رنگ و بوی او رمزی به گوش دل فروخوانیم


سحر کز باغ پیروزی نسیم آرزو خیزد

چه پرچم‌های گلگون کاندر آن شادی برقصانیم


به دستِ رنج هر ناممکنی ممکن شود آری

بیا تا حلقه‌ی اقبالِ محرومان بجنبانیم


الا ای ساحل امید سعی عاشقان دریاب

که ما کشتی در این طوفان به سودای تو می‌رانیم


دلا در یال آن گلگون گردن‌تاز چنگ انداز

مبادا کز نشیبِ این شب سنگین فرومانیم


شقایق خوش رهی در پرده‌ی خون می‌زند، سایه

چه بی راهیم اگر همخوانی این نغمه نتوانیم


شاعر : هوشنگ ابتهاج

عکاس : مهدی کامران

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  ساخت وبلاگ   |   روانشناس ایرانی در لندن   |   دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده