مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» آن جهان پنهان را بنما کاین جهان را به عدم انگارم

آن جهان پنهان را بنما کاین جهان را به عدم انگارم

من اگر مستم اگر هشیارم

بنده چشم خوش آن یارم

بی‌خیال رخ آن جان و جهان

از خود و جان و جهان بیزارم

بنده صورت آنم که از او

روز و شب در گل و در گلزارم

ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما مطلب مرتبط ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما

این چنین آینه‌ای می بینم


چشم از این آینه چون بردارم

دم فروبسته‌ام و تن زده‌ام

دم مده تا علالا برنارم

بت من گفت منم جان بتان

گفتم این است بتا اقرارم

گفت اگر در سر تو شور من است

از تو من یک سر مو نگذارم

منم آن شمع که در آتش خود

هر چه پروانه بود بسپارم

گفتمش هر چه بسوزی تو ز من

دود عشق تو بود آثارم

راست کن لاف مرا با دیده

جز چنان راست نیاید کارم

من ز پرگار شدم وین عجب است

کاندر این دایره چون پرگارم

ساقی آمد که حریفانه بده

گفتم اینک به گرو دستارم

غلطم سر بستان لیک دمی

مددم ده قدری هشیارم

آن جهان پنهان را بنما

کاین جهان را به عدم انگارم

  دیوان شمس غزل شماره 1679

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  روانشناس ایرانی در لندن   |   دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی   |   ساخت وبلاگ  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده