سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس
گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بسزین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بسمن و همصحبتیِ اهلِ ریا دورَم باداز گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بسقصرِ فردوس به پاداشِ عمل میب...
اشعار حافظ,اشعار سعدی,اشعار نظامی,اشعار مولوی,شعر غزل,غزلیات
گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بسزین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بسمن و همصحبتیِ اهلِ ریا دورَم باداز گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بسقصرِ فردوس به پاداشِ عمل میب...
ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باشیار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باشمست حسنی با رقیبان میل می خوردن مکنبد حریفانند آنها گفتمت هشیار باشآنکه ما را هیچ برخورداری از ...
مژده بده مژده بده، مژده بده، یار پسندید مراسایه ی او گشتم و او برد به خورشید مراجانِ دل و دیده منم، گریه ی خندیده منمیارِ پسندیده منم، یار پسندید مراکعبه منم، قبله من...
جانِ منجان من میرقصد از شادی، مگر یار آمدهست میجهد چشمم همانا وقت دیدار آمدهست جان بیمارم به استقبال آمد، تا به لب قوتی از نو مگر، در جان بیمار آمدهست میرود...
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مراچون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرااگرم زار کشی میکش و بیزار مشوزاریم بین و ازین بیش میازار مراچون در افتادهام از پای و ندارم سر خو...
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرمتو شدی مادر و من با همه پیری پسرمتو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوزمن بیچاره همان عاشق خونین جگرمخون دل میخورم و چشم نظر بازم جامجرمم ای...
ای که در کوی خرابات مقامی داریجم وقت خودی ار دست به جامی داریای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روزفرصتت باد که خوش صبحی و شامی داریای صبا سوختگان بر سر ره منتظرندگر از آن...
مادر امروز هستی ام به امید دعای توستفردا کلید باغ بهشتم رضای توست
باوفاتر گشت یارم اندکیخوش برآمد دی نگارم اندکیدی بخندید آن بهار نیکوانگشت خندان روزگارم اندکیخوش برآمد آن گل صدبرگ منسبزتر شد سبزه زارم اندکیصبحدم آن صبح من زد یک ن...
دیشب در انتظار تو جانم به لب رسیدامشب بیا که نیست به فردا تقبلی...شهریار
هرکس کسکی دارد و هرکس یاریهرکس هنری دارد و هرکس کاریماییم و خیالِ یارو این گوشه ی دل مولانا
دیگران را اگر از ما خبری نیست، چه غم؟نازنیناتو چرا بی خبر از ما شدهای؟ شهریار
کاش یک روز سَر زلفِ تو در دست اُفتد، تا ستانَممن از او دادِ شبِ تنهایی...
ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو رادشمن جانی و از جان دوست تر دارم تو را.گر به صد خارِ جفا آزرده سازی خاطرمخاطرِ نازک، به برگ گل نیازارم تو را....قصد جان کردی که یعنی: دس...
رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دلتا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را ...شهریار
دامن مکش به ناز که هجران کشیده امنازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام!.شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصرپاداش ذلتی که به زندان کشیده ام.از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دارکز این دو ...
صفایی بود دیشب،با خیالت خلوت ما راولیمن باز پنهانی،تو را هم آرزو کردم ... شهریار
ما در این عالمکه خود کنج ملالی بیش نیستعالمی داریم در کنج ملال خویشتنشهریار
خزان هم با سرود برگ ریزان عالمی داردچه جای من که از سردی و خاموشی زمستانَم...
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را#حافظ ????هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشدنه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا رااگر آن ...