خانه تگ‌ها آرشیو پیوندها بیوگرافی


عارف


ای نور هر دو دیده بی‌تو چگونه بینم

ای نور هر دو دیده بی‌تو چگونه بینم

ای توبه‌ام شکسته از تو کجا گریزمای در دلم نشسته از تو کجا گریزمای نور هر دو دیده بی‌تو چگونه بینموی گردنم ببسته از تو کجا گریزمای شش جهت ز نورت چون آینه‌ست شش رووی رو...

نظر ۰ بازدید ۵۲۲
آینه‌سان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم

آینه‌سان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم

شهر به شهرشهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتمخانه به خانه در به در جستمت و نیافتمآه که تار و پود آن رفت به باد عاشقیجامه تقویی که من در همه عمر بافتمبر دل من زبس که جا ...

نظر ۰ بازدید ۲۳۶
به مبارکی و شادی بِسِتان ز عشق جامی

به مبارکی و شادی بِسِتان ز عشق جامی

به مبارکی و شادی بِسِتان ز عشق جامیکه ندا کند شَرابش که کجاست تلخکامی؟چه بُوَد حیات بی‌او؟ هوسی و چارمیخیچه بُوَد به پیشِ او جان؟ دَغَلی، کمین‌غلامیقَدحی دو چون بخ...

نظر ۰ بازدید ۳۶۹
شمس من و خدای من

شمس من و خدای من

شمس من و خدای منپیر من و مراد من درد من و دوای منپیر من و مراد من درد من و دوای منفاش بگویم این سخن شمس من و خدای منشمس من و خدای منشمس من و خدای منشمس من و خدای مناز تو به...

نظر ۱ بازدید ۲۶۰۱
بگردانَد مرا آن‌کس که گردون را بگردانَد

بگردانَد مرا آن‌کس که گردون را بگردانَد

اگر چرخِ وجودِ من از این گردش فرو‌مانَدبگردانَد مرا آن‌کس که گردون را بگردانَداگر این لشکرِ ما را ز چشمِ بَد شکست اُفتَدبه امرِ شاه لشکرها از آن بالا فرو‌آیداگر با...

نظر ۰ بازدید ۱۱۱۰
کشتی چو به دریای روان میگذرد

کشتی چو به دریای روان میگذرد

کشتی چو به دریای روان میگذردمی‌پندارد که نیستان میگذردما میگذریم ز این جهان در همه حالمی‌پندارم کاین جهان میگذرد مولوی-دیوان شمس

نظر ۰ بازدید ۶۸۰
آنچه می‌جویی تویی و آنچه می‌خواهی تویی

آنچه می‌جویی تویی و آنچه می‌خواهی تویی

عشق را اندر دو عالم هیچ پذرفتار نیستچون گذشتی از دو عالم هیچکس را بار نیستهر دو عالم چیست رو نعلین بیرون کن ز پایتا رسی آنجا که آنجا نام و نور و نار نیستچون رسی آنجا نه ...

نظر ۰ بازدید ۱۹۳۸
من به تصدیق نظر محو تماشای توام

من به تصدیق نظر محو تماشای توام

من خراب نگه نرگس شهلای توامبی خود از بادهٔ جام و می مینای توامتو به تحریک فلک فتنهٔ دوران منیمن به تصدیق نظر محو تماشای تواممی‌توان یافتن از بی سر و سامانی منکه سراسی...

نظر ۰ بازدید ۲۴۹۱
ای ظلمت شب مانع خورشید مشو | مولوی

ای ظلمت شب مانع خورشید مشو | مولوی

ای ظلمت شب مانع خورشید مشوای ابر حجاب روز امید مشوای مدت یک ساعته‌ی لذت جسماصل الم حاصل جاوید مشوای عارف گوینده نوائی برگویا قول درست یا خطائی برگودرهای گلستان و چمن...

نظر ۰ بازدید ۵۴۸
تشنۀ وصلِ تواَم ...

تشنۀ وصلِ تواَم ...

کعبۀ جان‌ها تویی، گِردِ تو آرَم طَوافجغد نِیَم، بر خراب هیچ ندارم طوافپیشه ندارم جُزین، کار ندارم جُزینچون فلکم، روز و شب پیشه و کارم طوافبهتر ازین یار کیست؟ خوش‌ت...

نظر ۰ بازدید ۱۰۴۸
گر نور خود نبودی، ذرّات کی نمودی؟

گر نور خود نبودی، ذرّات کی نمودی؟

دل را ز من بپوشی، یعنی که من ندانمخط را کُنی مسلسل، یعنی که من نخوانمبر تختۀ خیالت آن را نه من نِبِشتم؟چون سرِّ دل ندانم کاندر میانِ جانم؟از آفتاب بیشَم، ذرّاتِ روح پ...

نظر ۰ بازدید ۲۹۳
اول به هزار لطف بنواخت مرا

اول به هزار لطف بنواخت مرا

از بادهٔ لعل ناب شد گوهر ماآمد به فغان ز دست ما ساغر مااز بسکه همی خوریم می بر سر میما در سر می شدیم و می در سر مااز حال ندیده تیره ایامان رااز دور ندیده دوزخ آشامان راد...

نظر ۰ بازدید ۴۰۶
 آشفته حالی

آشفته حالی

آشفته حالیاین همه آشفته حالی، این همه نازک خیالیای بدوش افکنده گیسو، از تو دارم ، از تو دارماین غرور عشق و مستی، خنده برغوغای هستیای سیه چشم سیه مو، ...

نظر ۰ بازدید ۲۸۹
بهترین اشعار عاشقانه حافظ شیرازی

بهترین اشعار عاشقانه حافظ شیرازی

شبی مجنون به لیلی گفت : کای محبوب بی همتاترا عاشق شود پیدا ، ولی مجنون نخواهد شد---الا ای آهوی وحشی کجاییمرا با توست چندین آشناییدو تنها و دو سرگردان دو بیکسدد و دامت کم...

نظر ۰ بازدید ۲۸۸
آخر چه کم گردد ز تو کز تو برآید حاجتی

آخر چه کم گردد ز تو کز تو برآید حاجتی

ای تو ملول از کار من من تشنه تر هر ساعتیآخر چه کم گردد ز تو کز تو برآید حاجتیبر تو زیانی کی شود از تو عدم گر شیء شودمعدوم یابد خلعتی گیرد ز هستی رایتییا مستحق مرحمت یابد...

نظر ۰ بازدید ۲۷۶
خوش سحری که روی او باشد آفتاب ما

خوش سحری که روی او باشد آفتاب ما

سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بسگر چه ملول گشته‌ای کم نزنی ز هیچ کسچونک رسول از قنق گشت ملول و شد ترشناصح ایزدی ورا کرد عتاب در عبسگر نکنی موافقت درد دلی بگیردتهمنفس...

نظر ۰ بازدید ۷۱۷
نظری بدان تمنا نظری بدین تماشا

نظری بدان تمنا نظری بدین تماشا

چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالاز مقربان حضرت بشدم غریب و تنهابه میان حبس ناگه قمری مرا قرین شدکه فکند در دماغم هوسش هزار سوداهمه کس خلاص جوید ز بلا و حبس من نیچه رو...

نظر ۰ بازدید ۲۷۵
جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست

جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست

چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیستجهان چه دارد در کف که آن عطای تو نیستسزای آنک زید بیرخ تو زین بترستسزای بنده مده گر چه او سزای تو نیستنثار خاک تو خواهم به هر دمی د...

نظر ۰ بازدید ۶۳۵
دلا خموشی چرا ؟

دلا خموشی چرا ؟

دلا خموشی چرا ؟گریه را به مستی بهانه کردمشکوِه‌ها ز دست زمانه کردمآستین چو از دیده برگرفتمسیل خون به دامان روانه کردمناله دروغین اثر نداردشام ما چو از پی سحر نداردم...

نظر ۰ بازدید ۹۴۶
گر عارف حق بینی

گر عارف حق بینی

گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زنچون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زنهم نکتهٔ وحدت را با شاهد یکتاگوهم بانگ اناالحق را بر دار معظم زنهم چشم تماشا را بر روی نکو بگشاهم...

نظر ۰ بازدید ۴۸۴




۱۲



  ساخت وبلاگ   |   روانشناس ایرانی در لندن  


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده