خانه تگ‌ها آرشیو پیوندها بیوگرافی

بیا جان قدر تو ایشان چه دانند

بیا جان قدر تو ایشان چه دانند

نگارا مردگان از جان چه دانندکلاغان قدر تابستان چه دانندبر بیگانگان تا چند باشیبیا جان قدر تو ایشان چه دانندبپوشان قد خوبت را از ایشانکه کوران سرو در بستان چه دانندخر...

نظر ۰ بازدید ۲۴۲
جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست

جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست

چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیستجهان چه دارد در کف که آن عطای تو نیستسزای آنک زید بیرخ تو زین بترستسزای بنده مده گر چه او سزای تو نیستنثار خاک تو خواهم به هر دمی د...

نظر ۰ بازدید ۶۳۸
 زندگی معلم بزرگی است…

زندگی معلم بزرگی است…

زندگی معلم بزرگی است…:زندگی می آموزد که شتاب نکن.زندگی می آموزد چیزهایی که می خواهی به آنها برسی وقتیدریافتشان می کنی می بینی آنقدر هم که فکر می کرده ای مهم نبودهشاید...

نظر ۰ بازدید ۲۶۲
بی گل روی تو بس خار که در پای منست

بی گل روی تو بس خار که در پای منست

مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مراچون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرااگرم زار کشی می‌کش و بیزار مشوزاریم بین و ازین بیش میازار مراچون در افتاده‌ام از پای و ندارم سر خو...

نظر ۰ بازدید ۳۶۹
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

کمان ابرومرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابروجهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابروغلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستینگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان اب...

نظر ۰ بازدید ۱۱۸۳
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرمتو شدی مادر و من با همه پیری پسرمتو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوزمن بیچاره همان عاشق خونین جگرمخون دل میخورم و چشم نظر بازم جامجرمم ای...

نظر ۰ بازدید ۱۹۵۹
خاتم به تو بالیده که پایان پیامی

خاتم به تو بالیده که پایان پیامی

خاتم به تو ‌باليده که پايان پيامیهم نقطه‌ی آغازی و هم ختم کلامیقاسم صرافانآخر ز فیض ساقی کوثر تمام سالعید غدیر شد به مقیمان این دیار!صائب تبریزی

نظر ۰ بازدید ۷۸۶
جودت همه آن کند که دریا نکند

جودت همه آن کند که دریا نکند

جودت همه آن کند که دریا نکنداین دم کرمت وعده به فردا نکندحاجت نبود از تو تقاضا کردنکز شمس کسی نور تقاضا نکندمولوی،دیوان شمس

نظر ۰ بازدید ۲۹۰
در نبندیم به نور !

در نبندیم به نور !

در نبندیم به نور !شب آرامی بودمی روم در ایوان، تا بپرسم از خودزندگی یعنی چه؟مادرم سینی چایی در دستگل لبخندی چید، هدیه اش داد به منخواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجالب پاش...

نظر ۰ بازدید ۴۴۹
غمت مباد! که یاد تو با من است هنوز...

غمت مباد! که یاد تو با من است هنوز...

شرارهٔ غم عشق، آتش افکن است هنوزبیا که آتشِ مهر تو روشن است هنوز...شکایت از تو ندارم؛ ولی بیا و ببینچه زخم های عمیقی که بر تن است هنوزدرختی ام که بر آن حک شده ست نام کسیغ...

نظر ۰ بازدید ۳۳۳۶
آن دَم کآفتابِ او روزی و نور میدهد

آن دَم کآفتابِ او روزی و نور میدهد

چند گریزی ای قَمَر، هر طرفی ز کویِ من؟صیدِ توایم و مُلْکِ تو، گر صَنَمیم و گر شَمَنهر نفَس از کرانهیی، یاد کنی بهانهییهر نفَسی بُرون کَشی از عَدَمی هزار فَنگر چه کثیف...

نظر ۰ بازدید ۶۸۵
 دوش دوش

دوش دوش

دوش دوشدوش دوش دوش که آن مه لقاخوش ادا، با صفا، با وفااز برم آمد و بنشستبرده دین و دلم از دستباز، باز، باز، مرا سوی خودمی کشد، می برد، می زندبا دو چشم، با دو چشم مستابر...

نظر ۰ بازدید ۵۲۳
دلا خموشی چرا ؟

دلا خموشی چرا ؟

دلا خموشی چرا ؟گریه را به مستی بهانه کردمشکوِه‌ها ز دست زمانه کردمآستین چو از دیده برگرفتمسیل خون به دامان روانه کردمناله دروغین اثر نداردشام ما چو از پی سحر نداردم...

نظر ۰ بازدید ۹۴۷
مولوی | تو سبب سازی و دانایی آن سلطان بین

مولوی | تو سبب سازی و دانایی آن سلطان بین

تو سبب سازی و دانایی آن سلطان بینآنچ ممکن نبود در کف او امکان بینآهن اندر کف او نرمتر از مومی بینپیش نور رخ او اختر را پنهان بیننم اندیشه بیا قلزم اندیشه نگرصورت چرخ ب...

نظر ۰ بازدید ۷۶۸
روزنامه می خوانی؟

روزنامه می خوانی؟

روزنامه می خوانی؟روزها عملگی می کنم آقاشب ها با سبدی از درختان بالا می رومستاره های رسیده را می چینمبرای ماه اَدا در می آورمدخترم هر ماهبرایم نامه می نویسداز شهری که ...

نظر ۰ بازدید ۸۶۵
 لیلی

لیلی

دید مجنون را یکی صحرا نورددر میان بادیه بنشسته فردساخته بر ریگ ز انگشتان قلممی زند حرفی به دست خود رقمگفت ای مفتون شیدا چیست اینمی نویسی نامه سوی کیست اینهر چه خواهی ...

نظر ۰ بازدید ۹۳۵
اگر تو عاشقی معشوق دور است

اگر تو عاشقی معشوق دور است

اگر تو عاشقی معشوق دور استوگر تو زاهدی مطلوب حور استره عاشق خراب اندر خراب استره زاهد غرور اندر غرور استدل زاهد همیشه در خیال استدل عاشق همیشه در حضور استنصیب زاهدان ...

نظر ۰ بازدید ۷۷۷
کیمیا آمد و غمها همه شادیها شد

کیمیا آمد و غمها همه شادیها شد

هله خیزید که تا خویش ز خود دور کنیمنفسی در نظر خود نمکان شور کنیمهله خیزید که تا مست و خوشی دست زنیموین خیال غم و غم را همه در گور کنیموهم رنجور همی دارد ره جویان راما خ...

نظر ۰ بازدید ۴۷۳
بهار آمد بیا تا دادِ عمرِ رفته بستانیم

بهار آمد بیا تا دادِ عمرِ رفته بستانیم

بهار آمد بیا تا دادِ عمرِ رفته بستانیمبه پای سروِ آزادی سر و دستی برافشانیمبه عهدِ گل زبانِ سوسنِ آزاد بگشاییمکه ما خود درد این خون خوردن خاموش می‌دانیمنسیمِ عطرِ گ...

نظر ۰ بازدید ۸۶۱
فلک از گردنم زنجیر بردار

فلک از گردنم زنجیر بردار

سیاهی دو چشمانت مرا کشتدرازی دو زلفانت مرا کشتبه قتلم حاجت تیر و کمان نیستخم ابرو و مژگانت مرا کشتعزیزا کاسهٔ چشمم سرایتمیان هردو چشمم جای پایتاز آن ترسم که غافل پا ن...

نظر ۰ بازدید ۳۱۰۶
من جان توام کسی نبیند جان را

من جان توام کسی نبیند جان را

ابوسعید ابوالخیر - رباعیاتباز آ باز آ هر آنچه هستی باز آگر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آاین درگه ما درگه نومیدی نیستصد بار اگر توبه شکستی باز آوصل تو کجا و من مهجور کجاد...

نظر ۰ بازدید ۹۱۳
زهی چشم و چراغ دل زهی چشمم به تو روشن

زهی چشم و چراغ دل زهی چشمم به تو روشن

خرامان می روی در دل چراغ افروز جان و تنزهی چشم و چراغ دل زهی چشمم به تو روشنزهی دریای پرگوهر زهی افلاک پراخترزهی صحرای پرعبهر زهی بستان پرسوسنز تو اجسام را چستی ز تو ا...

نظر ۰ بازدید ۷۴۰
آغاز عشق فرهاد

آغاز عشق فرهاد

آغاز عشق فرهاد پری پیکر نگار پرنیان پوشبت سنگین دل سیمین بنا گوشدر آن وادی که جائی بود دلگیرنخوردی هیچ خوردی خوشتر از شیرگرش صدگونه حلوا پیش بودیغذاش از مادیان و میش ...

نظر ۰ بازدید ۵۸۲
اگرچه دیر بماندم،  امید برنگرفتم

اگرچه دیر بماندم، امید برنگرفتم

اگرچه دیر بماندم، امید برنگرفتمسَلِ المَصانعَ رَکباً تَهیمُ فی الفَلَواتِتو قدر آب چه دانی که در کنار فراتیشبم به روی تو روز است و دیده‌ها به تو روشنو اِن هَجَرتَ س...

نظر ۰ بازدید ۷۳۷




۱
 ... 
۳۴۵۶۷
 ... 
۴۸



  روانشناس ایرانی در لندن   |   ساخت وبلاگ  


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده